Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- سمیه اسماعیل زاده: وارد کوچه شهید خلیلی می‌شوم و اولین درب باریک سفید رنگ که نیمه باز است، مقصد امروزم است. بر درب ضربه و صدا زدم خاله صغری. از حیاط صدا می‌آمد اما انگار صدایم را نشنید. به آرامی درب را باز کردم و دوباره صدا زدم و اینبار به سوی در آمد.

تمام صورتش پر از چین و چروک و قامتش خمیده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سلام گویان، دلیل حضورم را می‌گویم و بعد از موافقتش وارد حیاط می‌شوم. حیاط کوچکی که درخت پرتقال با برگ‌های همیشه سبزش بر آن سایه انداخته؛ در تکاپوی تمیز کردن حیاط است و می‌گوید خانه فقیر مرتب نمی‌شود. درخواستم برای کمک به خودش را نمی‌پذیرد و می‌گوید: دیگر کارم تمام شده و به سمت خانه تعارفم می‌کند.

وارد یکی از اتاق‌ها می‌شویم، اتاقی کوچک که برای بزرگ‌تر شدن با اتاق کناری ادغام شده است و در انتهای اتاق عکس پدر شهید، چند عکس از شهید و دو عکس از نوه‌ها روی طاقچه قرار دارد.

در گوشه‌ای می‌نشینم و او اصرار که چای دم کند و کتری را روی تک شعله‌ای کنار دستش می‌گذارد و آن را روشن می‌کند. تا چای آماده شود از پسرش می‌گوید: پسرم با سختی بزرگ شد، سرباز وظیفه بود، رفت خدمت کند و نیامد.

اول نمی‌خواست به سربازی برود و بعد از چهارماه که بازگشت می‌گفت من دیگر اینجا نمی مانم، جایم آنجاست

خاله صغری حرف‌هایش را این گونه ادامه می‌دهد: پسرم کمک خرج ما بود، اول نمی‌خواست به سربازی برود و من اصرار کردم که برود اما بعد از چهار ماه که بازگشت می‌گفت من دیگر اینجا نمی‌مانم؛ جایم آنجاست؛ به او گفتم رفتنت به اصرار من بود حالا اگر بازنگردی همه مرا مقصر می‌دانند و گفت: نه به تو چیزی نمی‌گویند من خودم می‌خواهم بروم.

هر دفعه تکه‌ای از خاطرات پسر بیست ساله‌اش را که برای بارها و بارها در این چهل و دو سال مرور کرده است را تعریف می‌کند و مویه می‌کند "نِنا شِه احمد آقا مار بمیره، گوش نکن تِه مِه صدا مار بمیره، مِه دل تِسه تو کِندا مار بمیره، مِه دل تسه نخارا مار بمیره، شو تا صِواحی دروازه رِه کِمبه وا مار بمیره، ویمبِه پوتین صدا اِنِه مار بمیره، گِنه احمد سلام و مار بمیره، احمد اِنه درِ سَر مار بمیره، نا وِ مِره اِشناسنه نا مِن مار بمیره" با آهی کش‌دار می‌گوید آخر نزدیک ۵۰ سال شده است.

از زمانی می‌گوید که چهار ماه از او بی‌خبر بودند؛ به روستای دیگری برای گرفتن بار کوپنی رفتم و وقتی برگشتم خانه به شوهرم گفتم که مردم یواشکی به هم چیزی می‌گفتند، حتماً احمد شهید شده و او گفت اگر احمد شهید شد باعثش تو هستی. تو می‌آیی و می‌روی و میگویی که احمد چیزی‌اش شده و من گفتم آخر احمد الان ۴ ماه است که رفته و هنوز نیامده و گم شده است.

سرانجام بعد از چهار ماه، احمد لنگان به خانه بازگشت. پایش ترکش خورده بود و مادر با اسب او را به روستای دیگری برد تا شکسته‌بند درمانش کند اما بهتر نشد و می‌گوید: کمی بعد رفت که رفت.

حرف‌هایش را اینگونه ادامه می‌دهد: دو ماه می‌شد که رفته بود و از او بی‌خبر بودیم، برف تا زانو باریده بود و همچنان می‌بارید، به ما گفتند که هم سنگرش آمده و رفتیم روستای دیگر تا از او سراغ بگیریم؛ هم سنگرش به ما گفت همین که احمد آمد من هم آمدم. می‌ترسید راستش را به ما بگوید، همه لباسش خونی بود و پرسیدم این خون احمد نباشه؟ گفت نه احمد تازه رسیده است. اما بعد رفیقش به ما گفت که او تیر خورد و نتوانستیم پیکرش را برگردانیم چون بالای کوه بود.

برای شهید گمنام لالایی خواندم

خاله صغری می‌گوید: یک بار که شهید گمنام آوردند برایشان لالایی خواندم.

از او می‌خواهم تا عکس پسرش را نشانم دهد، در عکس حتی قربان صدقه ساعت دست فرزندش می‌رود و می‌گوید: خودش کار کرده و آن ساعت را خریده بود.

عکس دیگری در بغل، با خود آرام مویه می‌کند و می‌گوید: گاهی یکی در می‌زند، با خودم می‌گویم نکند احمد باشد، احمدم نام و نشانی ندارد. در را نیمه باز می‌گذارم که احمدم بیاید. آخر احمد کجا برود؟ چشم به راه شدم.

از شهید احمد خلیلی، تنها ساک جبهه‌اش بازگشت که آن را در مزاری به نامش در روستای اوات دفن کردند و اما خودش از سال ۶۰ تا هنوز خفته در لباس خونین در کوه‌های پاوه است و چشم مادر اینجا هنوز در انتظارش به در است.

مهدی فرزبد جامعه شناس در گفتگو با خبرنگار مهر، نکته قابل توجه در روایت مادران شهدای مفقودالاثر را روایت آنها می‌داند چون روایتی نیست که مرتباً در رسانه‌ها، کتاب‌ها و کتاب‌های درسی بشنویم و ببینیم.

مادرانی که جزو خانواده‌های بازمانده جنگ محسوب می‌شوند اما با خانواده شهدای بازگشته، جانبازان و ایثارگران متفاوتند و احساس تنهایی می‌کنند

این جامعه‌شناس حوزه جنگ با اشاره به روایت‌های مادران شهدای مفقودالاثر از حضور همرزمان فرزندانشان به خانه آنها و عدم حضور این همرزمان پس از مدتی به این تصور که شاید موجب افزایش رنج این مادران شوند، می‌گوید: در واقع این حضور و آمدن مرهمی برای این افراد است.

وی بخشی از فراموشی و تنهایی را ناشی از نبود بازتابی از روایت این مادران در جامعه می‌داند و می‌گوید: این مادران گروه فراموش شده‌ای هستند که تعلیق پیکر فرزندشان، در زندگی آنها نیز اثر گذاشته است و انگار جزو هیچ گروه دیگری از خانواده‌های شهدا و جانباز محسوب نمی‌شوند و تا پیدا نشدن پیکر فرزندانشان این تعلیق در زندگی آنها ادامه دارد.

فرزبد با توجه به اهمیت قضیه فراموشی و سوگواری، به نسبت این دو با هم اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: این مادران به واسطه عدم بازگشت پیکر فرزندشان هیچگاه نتوانستند پروسه سوگواری را طی کنند و آئین سوگ از نگاه جامعه‌شناختی نه برای متوفی بلکه برای تسکین بازماندگان و باور پذیرش مرگ عزیزشان و ایجاد همبستگی گروهی است و کمک می‌کند تا فرد به زندگی روزمره بازگردد.

وی با بیان اینکه سوگواری موجب می‌شود که فرد به زندگی بازگردد و واقعیت را بپذیرد، می‌گوید: به دلیل طی نشدن پروسه سوگواری، فرد مرگ عزیز خود را نمی‌پذیرد و در این مورد خاص، با اینکه به خانواده این افراد گفته شد که دیده‌اند که فرزندشان شهید شده اما نتوانستند پیکرش را به عقب برگردانند، اما در ته ذهن این مادران مرگ فرزند پذیرفته نمی‌شود و نوعی مقاومت وجود دارد و باز گذاشتن درب خانه نشانه‌ای از این عدم پذیرش است.

این استاد دانشگاه با تأکید بر اهمیت روایت‌ها، در رابطه با اینکه باید با این روایت‌ها چه کرد، می‌گوید: در درجه اول باید به این افراد کمک کرد تا صدایشان را در جامعه پیدا کنند، افرادی که در شرایط مشابه هستند همدیگر را پیدا کنند و روایت خود را از این دردها و رنج‌ها که طی این سالیان دراز که از جنگ گذشته و به انتظار گذشته را به هم بگویند چراکه وضعیت آنها با همه خانواده‌های بازمانده از جنگ متفاوت است و شاید در بسیاری از روایت‌های رسمی آنها روایت خود را نمی‌بینند و احساس تنهایی می‌کنند.

وی با بیان اینکه در دنیا به مطالعات حافظه بسیار توجه شده اما در ایران نه تنها به خود مطالعات حافظه به‌عنوان رشته دانشگاهی توجه نمی‌شود حتی به مقوله حافظه جمعی جنگ نیز توجه نشده، می‌افزاید: اینکه به بهانه‌های مختلف همچون هفته دفاع مقدس رسانه‌ها بنویسند و فیلم نشان دهند و ادارات بنر چاپ کنند سرجای خودش و این موارد در همه جای دنیا وجود دارد اما واقعیت این است که کارکرد اصلی حافظه جنگ این است که افراد و گروه‌هایی که در نتیجه آن دچار صدمه شدند بتوانند با همدیگر ارتباط برقرار کنند و روایت خودشان را ارائه دهند و جامعه بتواند روایت آنها را بپذیرد و این مهم موجب شنیده شدن صدای آنها و کارکرد ترمیم‌کننده و انسجام بخشی دارد.

اهمیت روایتگری و ساخت یادمان در برابر فراموشی

این استاد دانشگاه با بیان اینکه حافظه جمعی فرایندی است که مرتباً در حال تغییر است تا به نیازهای امروز افراد پاسخ دهد، می‌گوید: یکی از خصوصیات مهم حافظه جمعی در ارتباط با یک بافت بیرونی که می‌تواند یک مکان باشد، ثبات بیشتری پیدا می‌کند و خاصیت یادمان‌ها هم همین است؛ یک یادمان یا آرامگاه نمادین شهید مفقودالاثر به شکل گیری حافظه جمعی کمک کرده تا رد خاطره‌ها ثبات بیشتری پیدا کنند و فراموش نشوند.

به گزارش مهر، دیر زمانی است که جنگ پایان یافته‌است؛ چهره جنگ‌زده شهرها کم کم تغییر کرده و دوباره زندگی در آنها جریان یافته، رزمندگان به خانه‌های خود بازگشته‌اند و آن اضطراب و دلواپسی‌ها پایان یافته است، اما نیک که بنگریم هنوز هم عده‌ای در آن دل‌نگرانی‌ها مانده‌اند و چشمانشان به در دوخته شده، مادران شهدای مفقودالاثری که نقش تاریخی آنها از زمانی که فرزندشان لباس رزم به تن کرد آغاز شده و پس از این همه سال انگار پایانی بر آن نیست و بخشی از وجودشان هنوز در پی فرزند مابین صفا و مروه جبهه‌ها می‌دود اما انگار جامعه این مادران انتظار را فراموش کرده است. حفظ این گنجینه‌های گرانبها، اهمیت هم‌روایتگری این مادران با زبان ساده و صادقانه خودشان را بیش از پیش مهم می‌سازد.

کد خبر 5897347

منبع: مهر

کلیدواژه: مادر شهید دفاع مقدس شهید گمنام بوشهر دفاع مقدس هفته دفاع مقدس تبریز کاروانسرا ایلام سنندج اردبیل گردشگری آغاز سال تحصیلی کرمانشاه فارس اصفهان حافظه جمعی روایت ها ه احمد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۷۳۴۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

۱۰ انیمیشن کوتاه ایرانی در جشنواره روسی

به گزارش قدس آنلاین،‌ انیمیشن «پر» به کارگردانی صادق جوادی، «فهمیدم چکار کنم» از ریحانه کاوش، «ارئه» ساخته فریبا عبدالخانی، «بالاتر از نور» ساخته سمیه نیلی، «ملودی» به کارگردانی احمد عربانی، «مسافری از گانورا» ساخته سید احمد علمدار، «وارونه» از فهیمه قائدی، «متورم» به کارگردانی زهرا خورشیدی، «بازنشستگی» از سارا حنیف و «سفر» به کارگردانی ناهید الهامی، آثار ایرانی راه یافته به این جشنواره پویانمایی هستند.

جشنواره ورونژ روسیه از  ۳۰ می تا دوم آوریل (۱۰ تا ۱۳ خردادماه) امسال برگزار می‌شود.

دیگر خبرها

  •  بزودی؛ افتتاح قطعه سوم کمربندی نسیم شمال
  • مادر شهید اسحق مددی، به دیدار فرزند شهیدش شتافت
  • (عکس) «خاله الیویا» سریال «قصه‌های جزیره» پس از گذشت ۳۴ سال
  • مادر روحانی شهید گیلانی به فرزند شهیدش پیوست
  • ۴۲ سال چشم انتظاری خانواده شهید مفقود الاثر مشهدی پایان یافت
  • دانش آموزان چه انتظاری از معلمان دارند؟
  • اجرای سایت الگویی عدس دیم در منطقه مرگور و سیلوانا شهرستان ارومیه 
  • طرح تقسیم استان تهران در دستور کار قرار گرفت
  • تغییر چهره «خاله الیویا» در سریال «قصه‌ های جزیره» پس از گذشت ۳۴ سال (عکس)
  • ۱۰ انیمیشن کوتاه ایرانی در جشنواره روسی